English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3127 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I don't know what to do with that. U من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I must make a special note of that. U من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
i cannot think of it U فکرش را نمیتوانم بکنم تصورش راهم نمیتوانم بکنم
search me <idiom> U نمی دونم ،ازکجا بدونم
I'm still not quite sure how good you are. U من هنوز هم نمی دونم که تو واقعا چقدر خوب هستی.
I'm uneasy about it. U من باهاش راحت نیستم.
I'm fine with it. <idiom> U من باهاش مشکلی ندارم.
a wedding with all the trimmings [fixings] U یک عروسی با هر چیزی که باهاش می آید
with all the frills U با همه تزئینات که باهاش می آید
with all the fixings [American E] U با همه و هر چیزی که باهاش می آید
with all the trimmings U با همه و هر چیزی که باهاش می آید
He is absolutely determined to go and there's just no reasoning with him. U او [مرد] کاملا مصمم است برود و باهاش هیچ چک و چونه نمیشه زد.
what shall i do? U چه بکنم
what do you wish me to do? U چه میخواهید من بکنم
What else can I do? U دیگر چه می توانم بکنم ؟
I'm glad I could help. U خوشحالم که تونستم کمکی بکنم.
I'm really not responsible for it. <idiom> U من واقعا نمیتونم کمکی بکنم.
Might I ask a question? U اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
Can I pin you down to that? U شما را به این متعهد بکنم؟
I dropped in to say hello. U آمدم اینجا یک سلامی بکنم
My hands are tied. <idiom> U نمی توانم [کاری] کمکی بکنم.
i please to do it U خوش دارم که این کار را بکنم
May I use your name as a reference? U اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
Let me back up and explain how ... U به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ...
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too. U او [زن] موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او [زن] درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
to have to U باید
should U باید
must U باید
outh U باید
shall U باید
ought U باید
there is a rule that... U که باید.....
maun U باید
the f. of a table U باید
in due f. U باید
one must go U باید رفت
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
you must know U باید بدانید
i ougth to go U باید بروم
it is necessary to go U باید رفت
ought U باید وشاید
i must go U باید بروم
it is necessary for him to go U باید برود
how shall we proceed U چه باید کرد
i ought to go U باید بروم
as it deserves U چنانکه باید
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
it is to be noted that U باید دانست که
i ougth to go U باید رفت
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
prettily U بخوبی چنانکه باید
the needful U انچه باید کرد
comme il faut U چنانکه باید وشاید
shall i go? U ایا باید بروم
you might have come U باید امده باشید
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
chicane U مانعی که باید دور زد
I must leave at once. باید فورا بروم.
you must go U شما باید بروید
Let us see how it turns out. U باید دید چه از آب در می آید
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
meetly U چنانکه باید و شاید
to d. what to say U اندیشیدن که چه باید گفت
it is to be noted that U باید توجه کردکه
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
enow U بسنده انقدرکه باید
he must have gone U باید رفته باشد
he needs must go U ناچار باید برود
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
One must take time by the forelock . U وقت را باید غنیمت شمرد
I have some letters to write . U چند تا کاغذ باید بنویسم
it needs to be done carefully U باید بدقت کرده شود
load U کاری که باید انجام شود
loads U کاری که باید انجام شود
some one must stay here U یک کسی باید اینجا بماند
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
he is much to be pitted U بحالش باید رحم کرد
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
if i know what to do U اگر میدانستم چه باید کرد
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
how shall we proceed U چگونه باید اقدام کرد
backlog U کاری که باید انجام شود
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
We had to queue [line] up for three hours to get in. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
One must keep up with the times. U باید با زمان آهنگ بود
you shoud rinse it in lukewarm water. U در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
backlogs U کاری که باید انجام شود
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. U بااین حقوق کم باید بسازم
to which side do I have to turn? U به کدام طرف باید بپیچم؟
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
She must be at least 40. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
You must have respect for your promises. U باید بقول خودتان احترام بگذارید
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). U باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
It must have a solid foundation. U اساس کار باید محکم باشد
Do I have to change trains? U آیا باید قطار عوض کنم؟
operand U که باید توسط عملگرا اجرا شود
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> U در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
you ought to know better U شما باید بهتر از این بدانید
You will need to spend some money on it. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
integrand U جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
blankest U فضایی در فرم که باید کامل شود
Do I have to change busses? U آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
i know how to do it U میدانم چطور باید اینکار را کرد
The football field must be marked out. U زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
How can you ask? U این باید واضح باشد برای تو
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
A bitter pI'll to swallow. U چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
One must take the bad with the good . U باید خوب وبدش راقبول کرد
blank U فضایی در فرم که باید کامل شود
you must know this U شما باید این مطلب را بدانید
It must be put up to the prime minister . U باید بعرض نخست وزیر برسد
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
disclose U یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses U یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclosing U یات چیزی که باید مخفی می ماند
How many times do I have to tell you that … U چند بار باید به شما بگویم که ...
I should bring you round to my way of thinking . U باید تو راهم با خودم همفکر کنم
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . U کلکی درکار باید باشد ( هست )
Why should I take the blame? U چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
We must settle the price first. U اول باید قیمت راطی کرد
actions U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
unauthorized U آنچه باید مجوز داشته باشد
why need he say that U چرا باید این سخن را بگوید
action U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
load U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
loads U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
to have to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
You really ought to take better care of yourself. U شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
Do I have to pay a supplement? U آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
I'd U مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
job U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
i will t. you for the book U شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
The craps should match the curtains. U پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
jobs U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
Now, of all times! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
I must think things over. U باید راجع به این چیز ها فکر کنم
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
you must a for that conduct U باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
reportable incident U اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
I must get hold of her at all costs. U بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
notify party U فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
wicket U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
wickets U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
now this man was lying U باید دانست که این مرد دروغ میگفت
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. U پای این کار باید محکم بایستی
qualifying shares U سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
current liabilities U بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
Those who lose must step out. U هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
executory contract U قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
make hay while the sun shines U تا تنور گرم است باید نان راپخت
task U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
previous examination U نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
tasks U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
strike while the iron is hot U تا تنور گرم است باید نان پخت
We must inquire into this matter. U درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
a stitch in time saves nine <proverb> U علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
proportional tax U مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
I must make an early morning start. U باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
round vowel U حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
scale of weights U جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
We ought to (should)examineit in all itsaspects. U باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
makeweight U مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
You will have to pay duty on this. شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
You have to change at London. شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید.
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
operation U مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
initial U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialling U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
overhead U کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود
I've got to watch what I eat. U من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
You can't refuse me that ! U این [درخواست یا پیشنهاد مرا] را باید قبول کنید!
You have to listen to me. U شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
multiple U نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
Babies should be classified as antidepressants. U نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
vertical U تعداد خط وط که پیش از شروع چاپ مجدد باید رد کرد
entry U موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com